مسعود ملکی
۱. عرصههایی مثل تاریخ شفاهی، یک فناوری تربیتیاند و نهفقط یک رده تولیدی در کنار سایر عرصههای تولیدی ادبیات و هنر. مسیر درست برای تربیت متعهدانه هنرمند این است که هنرمند قبل از هر چیزی گوشت و پوستش با بحثهای هویتی عجین شود؛ وگرنه فرم در نهایت او را با خودش میبرد. هویت کجا میتواند با او عجین بشود؟ پژوهشگری در حوزه فرهنگ و هویت، آن کلاس ابتدایی و مرحله اولیه است که همه باید بگذرانند. خیلیها که در پژوهشگری آزموده میشوند، بعداً خیلی کمتر در معرض خطاهای راهبردی و مسئلههای انحرافی خواهند بود.
۲. مهمترین و امنترین مسیر مواجهه و شهود و سلوک هنرمند، مسیر تاریخ شفاهی و مواجهه عمیق با سوژه، موضوع، تاریخ، فضا و... است. رماننویسان، فیلمنامهنویسان و کارگردانانی هستند که کار فرهنگی خود را از پژوهشگری تاریخ شفاهی شروع کرده و در ادامه به حوزههای جدید هنری راه یافتهاند و آثاری بهمراتب دقیقتر و سالمتر خلق کردهاند. بنابراین، اگر درست با تاریخ شفاهی مواجه شویم، میتواند سازماندهی ما را متحول کند، اما بقیه قالبها شاید ما را در گالری و سالنهای لوکس نگه دارند.
۳. تاریخ شفاهی فقط یک گونه ادبی یا یک روش پژوهشی نیست؛ بلکه یک فناوری تولید محتوا و حکمرانی فرهنگی و هویتی است. این وقتی محقق میشود که نیروهای مختلف و نهفقط اهالی تاریخنگاری را با این حوزه تولید محتوا درگیر کنیم تا هر کس حوزه تخصصی جدیدی ذیل این جریان راه بیندازد. این، نوعی حرفهایگریزیِ هوشمندانه را لازم میآورد. یعنی باید مسیرهای کلیشهای برای تربیت هنرمند را بشکنیم که فلانچیز را بخوان و ببین و شروع به تولید کن! وقتی مواهب مشاهده و روایت تاریخی را از هنرمند بگیریم، او نه از میدانی انرژی میگیرد و نه حرفی برای خلقکردن دارد.
۴. نقطه عزیمت ما از هویت و فرهنگ است و از هنر نیست. چرا حرفهای شهید آوینی کهنه نمیشود؟ چون تحلیل بالادستی زمانه ماست. او برای ما از غرب و نسبتش با فرهنگ میگوید. آن تحلیل بالا است، ذیلش هویت است، ذیلشان هم فرم است. تحلیل، حلقه مفقوده ماست. به نظر من تحلیل بالادستیِ امثال آوینی و... است که دورههایی از تاریخ شفاهی جنگ را راه انداخت. یک دورهای بهسمت تاریخ شفاهی پشت جبهه رفت، یک دورهای هم تاریخ شفاهی پیشرفت را راه انداخت. بدون این تحلیل بالادستی، حتی فضاسازی (که نسخه تربیتی برخی در تربیت هنرمند است) هم کار نمیکند.
۵. تاریخ و روایت تاریخی گنجی است که هیچوقت تمام نمیشود و حتی رستههای جدید در آن پیدا میشود. به شرطی که آن را از رده کالای لوکس دربیاوریم و به حوزه فناوری حکمرانی سوقش دهیم. وقتی دشمن دارد با روایت پهلوی با ما ستیز میکند ما باید از تاریخ، محتوای همهجانبه خلق کنیم. یکی هم در عرصه هنر. همانطور که تاریخ در عرض علوم انسانی نیست، بلکه مادر آن است، روایت تاریخی هم در عرض سایر تولیدات هنری نیست. کلید این بحث تأکید بر «کلمه» است. کلمهٔ قدرتمند، جریان میسازد. کلمه هم از مشاهده و پژوهش در تجربه زیسته و تعامل درمیآید. غلبه محتوا بر فرم، ترجمهٔ دیگر این رویکرد است.
متن کامل این مطلب را میتوانید در صفحات ۱۰ تا ۱۶ شماره دوم سوره سیمرغ بخوانید.