محسن صفاییفرد
به واقعیت هنر انقلاب در بومها بنگریم
۱. میشود درباره مفهوم زیستبوم و هنر بومی بسیار بحث نظری کرد. اما کی به کار ما خواهد آمد؟ از گذرگاه کارهای عینی و نیازهای پیش روست که به مسائل نظری میرسیم. مسئلهٔ اول این است که بهطور عملی و کاربردی بفهمیم اصلاً با هنر انقلاب چهکار داریم؟ و به تبعش این که آدمهایی که ما میشناسیم، سرمایههایی باشند که دسترسیهای رسانهای درخوری نداشته باشند. مثلاً نویسندهٔ خیلی خوبی است، ولی صفحهای ندارد، متنش به رادیو و تلویزیون نمیرود تا دیده و خوانده شود. مسئلهٔ مهم این است که این آدمها شناسایی مضمونی و ماهیتی شوند و با باقی اجزا همافزا شوند.
اهمیت مزیتهای بالفعل
۲. ما در سند زیستبوم باید بگردیم دنبال نقاط مزیت واقعی. مثلاً یزد شهر هیئت است و در انقلاب اسلامی باید شهر نواهای آیینی و مذهبی باشد. شهر شعر است. قاطبهٔ هیئتهای یزد خوب و انقلابیاند. خب چرا روی همان قاطبهٔ هنرهای هیئتی کار نکنیم؟ به نظر من در هنر هیئتی یک آسیب داریم و یک ظرفیت. این آسیب و این ظرفیت باید به وجهی ممتاز، خلأیی از کشور را پر کنند. به نظرم دو شهر در کشور میتوانند این کار را انجام دهند؛ یکی شهر قم و دیگری یزد. ما باید بار هنری آیینی اسلام ناب را از این دو شهر بخواهیم.
۳. به نظرم باید از زاویه دید استراتژیکِ راهبردیِ نظری وارد نوشتن سند زیستبومها بشویم، نه از زاویه دید روزمرهٔ اجرایی. به عبارتی سند زیستبوم نباید محل جمعکردن داستان محل تولدها و افتخارات شهرها شود. سهراب سپهری بچهٔ شهر ما کاشان است و این وارد زیستبوم میشود. این مسئلهٔ کاشان است؟ اصلاً نیست! یک چیزی در فضای ملی و جهانی رفته است که ارتباطی با کاشان ندارد. با اینکه مال کاشان است، اما حقیقتاً نسبتی با زیستبوم کاشان ندارد. در زمان خودش هم نداشت، چه برسد به حالا که زمان زیادی هم از آن گذشته است.
نسبت هنر با حیات ملی امروز
۴. درست است که غایت ماجرا تبدیل هنر انقلاب به فرمهای هنری اصیل هر منطقه، مانند فرش و خوشنویسی است. اما این موارد زمانبر است. باید توجه کنیم که رئیس حوزه هنری استان مسئولِ چیست؟ مسئول هنر انقلاب در شهر است. هنرمندان انقلاب چه کسانی هستند؟ در حال انجام چهکاری هستند؟ بنابراین باید هستهٔ سخت هنر انقلاب در استان را بسازیم و در سند زیستبوم از این سؤال کنیم که مثلاً فلان استان با این سرمایهٔ موجود میتواند کدام بارِ بر زمینماندهٔ هنر انقلاب را بلند کند و کدام خلأ هنر انقلاب را پر کند؟
۵. من بهعنوان فعال هنر انقلاب نمیدانم و نمیفهمم خوشنویسی بهعنوان یک هنر مستقل، امروز چه ربطی به هنر انقلاب اسلامی دارد. کلیت چیزی به نام هنر اسلامی مثلاً در دانشگاه هنر اسلامی تبریز، چه ربطی به انقلاب اسلامی دارد؟ میدانم که مثلاً در چند مفصلبندی رده چندم به هم ارتباط پیدا میکنند، ولی نمیدانیم ما الان کجاییم؟ توجه به هنری مانند خوشنویسی قدم دهم است یا قدم پنجم است؟ محور باید این باشد که قدمهای اول را برداریم. اول آدمها را بشناسد، صحنه را شکل بدهد و احساس موجودیت کند. این نقطه به آن غایت هم میرسد.
۶. ما در مشهد جایزهٔ داستان حماسی را داشتیم با واسطهٔ سعید تشکری، شاید با آقای قرهباغی و حتی به نظرم با میراث معنوی قرهباغی نیز میشود در تبریز جایزهٔ آوازههای حماسی را گذاشت. و بهاینترتیب پازل هنر حماسی را در کشور توسعه داد. مسائل هنر انقلاب بسیار است و باید به استانها برویم و ببینیم چند نفریم، چه کسانی هستیم و داریم چهکار میکنیم! کجاها دستمان پُر است؟ ببینیم در چه زمینههایی موفق هستیم تا از همانجا ادامه بدهیم. به نظر من طرح و پلتفرم راهبردی که فقط بهصورت نظری شاکلهبندی شده باشد، نمیتواند کار را پیش ببرد.
ماموریتهای بالفعل جهانی
۷. بعد از انقلاب، اصلاحطلبی به معنای کنش سیاسی با روشنفکری هنری به هم متصل شدند. علتش چیست؟ وجه مشترک هر دوی اینها غربزدگی است. هر دوی اینها نگرشی واحد به رابطه با آمریکا دارند و بهخاطر همپوشانی با هم، یکی زبان دیگری میشود.با این نگاه ما میبینیم که در کمال تاسف هنر انقلاب حتی در تیزهوشیهای جهانی هم عقب نگه داشته شده است و واکنشهای درست و بهموقعی ندارد. یعنی هنر ما نتوانسته زبان ما باشد! باید این را به هنرمند انقلابی گفت که تو بهعنوان هنرمند انقلاب باید واکنش نشان بدهی، کاریکاتور بکشی، شعر بگویی و اثری خلق کنی.
نسبت هنر و اندیشه قطع است
۸. تا هنرمند خاستگاه فکری نداشته باشد و مطابق با آن جهان را نبیند، نمیتواند دست به تجربهٔ هنری بزند. نمیتواند دست به لمس هنری جهان بزند. بالاخره باید پای عقایدی بایستید، پایش روی زمینی قرص و محکم باشد؛ و بهاصطلاح زیر پایش خالی نشود. اتصالات اندیشه با هنر قطع است. آدمهای اندیشمند یکجا هستند و آدمهای هنرمند جای دیگر! با هم ارتباطی ندارند، با هم نمیجوشند و از هم یاد نمیگیرند. در منظومهٔ هنر انقلاب در دورهٔ شکوفاییاش که دههٔ پنجاه و شصت بود، همهٔ این اتصالات برقرار بود.
«هنر اسلامی»،«هنر انقلاب اسلامی» نیست!
۹. یکی از مهمترین همسایههای مجاور هنر انقلاب اسلامی و مهمترین دیگریِ آن هنر اسلامی است! اگر بخواهم حرف را مشخصتر و تیزتر کنم، میگویم هنر اسلامی حتی میتواند دشمن هنر انقلاب اسلامی باشد. سنتگرایی چون تبارش، تبار لبهدار و مسئلهدار نیست و چون میخواهد سادهسازی کند، کلاً مسئلهها را حذف میکند که زیباییشناسی خودش را دربیاورد. مسئلههای سیاسی را از هنر بیرون میکشد که از آن زیباییشناسی بماند. بهخاطر همین آن چیزی که ما بهعنوان هنر اسلامی یا هنر مقدس میبینیم، چون مسئلهاش از آن گرفته شده وجهی ندارد که بتواند با مسئلهٔ امروز انقلاب هم ارتباط برقرار کند. طرح سیاسی ندارد. سنتگرایی، اندیشهای سیاستزداییشده است.
متن کامل این مطلب را میتوانید در صفحات ۱۰۶ تا ۱۱۱ شماره پنجم سوره سیمرغ بخوانید.