هوشنگ جاوید
۱. لالایی در ایران، بهنوعی آوازِ کار است که اصلاً از این جنبه به آن نگاه نکردهایم. اصولاً ما بچهداری را در ایران بهعنوان کار نمیبینیم و این موضوع علتهای مختلفی دارد. به نظرتان چرا میگوییم زبان مادری؟ چرا نمیگوییم زبان پدری؟ تا حالا از خودتان پرسیدهاید؟ برای اینکه مادر است که حروف را با آواها شروع میکند و بعد به کلمات و جملات میرسد. مادر با لالایی و شعر شروع میکند و از طریق آن به آموزش هم میرسد و همهچیز را منتقل میکند! مادر با لالایی و حرفزدن با فرزندش، ارتباط اولیه را آغاز میکند. یعنی فرهنگسازی میکند و بنیاد فرهنگی را میسازد.
۲. لالایی یک آواز آهنگین است که از نهاد بشر مبتنی بر واقعیت لحظه و رخدادِ در حال انجام شکل میگیرد. یعنی هر چیزی که شکل میگیرد، مادر همانجا چیزی را برای او بیان میکند. این روش، مؤثرترین روش برای مبارزه با بدنهادی است! یعنی به بچه آموزش میدهد که بدنهاد نباشد. بزرگکردن نهاد فطرت در وجود بشر، به دست مادر است. هر چه مادر با بچهاش ارتباط کمتری داشته باشد، نهاد فطری بچه ضعیفتر میشود. این کلامهایی که مادر میخواند، یکجور نیایش است که بهصورت زمزمههای حماسی روی زبان بچه جاری میشود. برای مثال، وقتی بچه آرامآرام بزرگ میشود، مادر به او میگوید که خدا تو را بزرگ کند!
۳. این آوازخواندن، گونهای کار بهشمار میآید؛ نه تفریح و سرگرمی، و جزو سختترین کارهای یک انسان است؛ زیرا زن باید تلاش کند ضمن آرامکردن کودکش، یکی از حواس مهم او، یعنی شنواییاش را هم به کار بیندازد. او را در نغمههایی قرار میدهد که آرامبخشاند. نمیدانم که ایرانیها در گذشته چطور به این اندیشه رسیدند که هجاهای کشیده، آرامبخش و خوابآورند و خیلی جالب است که بچه را از طریق آواهایی که هجاهای کشیده دارند، تقویت میکنند. مادر شنوایی بچه را بهکار میگیرد و او را به خواب میبرد. حال این کار ممکن است در باغ یا در مزرعه یا در کارگاه بافتههای دستی یا جاهای دیگر اتفاق بیفتد.
۴. در آموزش مادرانه بین زنان، وحدت اندیشه جریان دارد و این وحدت اندیشه است که وحدت فکری نهایی و وحدت فکری جامعه را در بچهها بهوجود میآورد. برای مثال، در استان گلستان رنگینکمان اقوام را داریم! جالب اینجاست که همهٔ زنهایی که در این استان زندگی میکنند، لالاییهایی میخوانند که از نظر متون به هم نزدیک هستند. اینجاست که این وحدت اندیشه را بهطور ناخواسته حس میکنیم. البته وحدت اندیشه را اگر وحدت اندیشهٔ معنوی بگوییم، قشنگتر است. یعنی لالایی عامل وحدت است و فرقی بین اقوام ندارد. ناخودآگاه این وحدت اندیشگی وجود دارد؛ بدون اینکه خودشان خیلی نسبت به آن تأمل کرده باشند.
۵. مادرها با موسیقی ویژهای که سینهبهسینه به آنها رسیده بود، معانی و تعبیرات نهفتهای را برای بچههایشان بیان میکردند. البته بعضی از آنها را خودشان ابداع میکردند و ویژهٔ خودشان بود. لالایی را آرامآرام و مناسب با سن بچهها جلو میبردند و او را با ملودیهای جدید و ارزشمند آشنا میکردند. بهاینترتیب، یک اندیشه سالم بهوجود میآمد. شاعرانگی بچه با این لالاییها که مکه، خدا و همهٔ اینها را در خودش دارد، رشد میکند و به خداشناسی میرسد. اندازهٔ پرواز روحی او از زمین تا ملکوت میرود و با یک کلام ساده و خیلی قشنگ جذب را انجام میدهد.
۶.از مخلوطکردن صدا و آواز با صدا و آواز مصنوعی تنظیمشده باید پرهیز کرد. آوازها را باید مادران بسازند و بداهه بجوشد. مادران امروزی ما خیلی راحت ترانههای تهرانجلسی، لسآنجلسی و همه را با هم میآمیزند و کنار گهوارهٔ کودکشان میگذارند! اینها نقاط خطر تمدنی برای ماست! زنها را از شاعرانگی خودشان دور کردیم و آنها را در فضای نویی انداختیم که غلط است! باید شاعرانگی را به زن برگردانیم. باید این را در ذهن زن ایرانی زنده کنیم. زنِ امروز بر اساس زندگی روزمرهاش، از بسیاری از این مسائل دور افتاده است و ما هم تلنگری به ذهن او نزدهایم که میتوانی شاعر خوبی باشی و شاعرانگی پرورش دهی!
۷. وقتی از طریق لالایی، حماسهها را بررسی میکنیم، میبینیم که مادر به فرزندش میگوید: «تو بزرگ شو، جای پدرت را در کوه بگیر و با دشمن بجنگ. بزرگ شو، شمشیر به دست بگیر و با دشمن فرضی بجنگ.» در استان گلستان اکثر لالاییها با نغمهٔ چهارگاه است. نغمهٔ چهارگاه، نغمهٔ برانگیزاننده است و انسان را به هیجان دعوت میکند؛ مثل سرودهای انقلابی استاد لطفی که غالباً در چهارگاه است. وقتی مادر برای کودک، چهارگاه میخواند، در واقع ذهن بچه را با برانگیزانندگی خاصی آشنا میکند. درعینحالی که ذهن بچه گسترش پیدا میکند و میخواهد به آرامش برسد، آن هیجان در اندیشهاش باقی میماند.
متن کامل این مطلب را میتوانید در صفحات ۱۲۰ تا ۱۲۵شماره پنجم سوره سیمرغ بخوانید.